10.30.2005

بوسه‌هاي روشن تاريكي
اگر بمانند، مي‌گندند‌؟
وان دستان گرم
ماندنش بيش از اين، مي‌سوزاند‌؟
و تنگ ماندن من در آغوش تو
چنان است كه خفه ام كند‌؟
بوسه‌هاي روشن تاريكي
اگر بمانند، مي‌گندند‌؟

10.28.2005

وقتي به من مي‌نگرد، چشمانش از شوق مي‌درخشد

10.25.2005

No Fear

Girl
You lived your life like a sleeping swan
Your time has come
To go deeper
Girl
Your final journey has just begun
But destiny chose the reaper
No Fear
Destination Darkness
No Fear
Girl
Rain falls down from the northern skies
Like poisoned knifes
With no mercy
Girl
Close your eyes for the one last time
Sleepless nights
From here to eternity
No Fear
Destination Darkness
No Fear
Destination Darkness
No Fear
"the rasmus"

واهه

مي گويند شادي مي آيد
به گمانم واهه مي گويند
حتي تو آمدي كه با رفتنت شادي را ببري
واهه مي گويند

آره اين كلمه ها از درون من اومدن ... با اين حال من دارم ميگم كه اين اتفاق وقتي مي افته كه زندگيت و بسپاري به كسي جز خودت
و
زندگيت و حتي به فرشته ها هم نسپار

10.24.2005

مم....هم شادم هم ناراحت
به يكي از بزرگترين آرزوهام رسيدم...اما شكست هم خوردم
مي دونم اگه زجر ميكشم تقصير خودمه ..به خاطر چيزيه كه توي من بايد تغيير كنه
اگه دوست داري واسم دعا كن كه ديگه به دعاي هيچ كس نياز نداشته باشم
تنهام

10.20.2005

؟؟؟؟؟؟

تو هم مثل من بعد از اينكه بتوني تصميم بگيري آروم ميشي ؟؟؟
تو الان آرومي؟ آروم نيستي ؟؟ تصميم گرفتي ؟ نگرفتي ؟؟ آرومي؟ نا آرومي؟ تصميم گرفتي ؟ نگرفتي ؟
من گير كردم؟ منتظرم؟ چيز خاصي ازم مي خواي؟چرا هيچ حرفي نمي زني؟؟؟ بايد از خودم خجالت بكشم؟
چرا اون طوري حرف زدم؟؟ چقدر فكر مي كنم كه احمقم.. آره؟ احمقم؟؟ تو هم همين و مي گي؟
حالم داره بهم مي خوره از خودم ........................... ااه ه ه ه... ا اه ه ه ه

10.19.2005

من يه چيز مي خوام

پستاي قبلي رو خوندي....آره؟
م م م ... در واقع مردن يا نمردن واسم فرقي نمي كنه ، شايد فقط يه اتفاق كه من و خيلي به مرگ نزديك كنه كافي باشه

10.18.2005

بايد

به من مستي خورانده اند
تا كه مست سر به بالش نهم
نه ! منتظر نخواهم نشست
كاري مهم را غافل بوده ام
بايد بروم ، بايد بميرم

10.17.2005

فردا روز خوبي است

فردا روز خوبي براي مردنم است
من امروز نوشتم ، تو فردا خواهي دانست
نظر تو چيست ؟
تو كه ديروزهاي مرا به زير همه اين خاك ها كه بر طاقچه نشسته ، سپردي
و امروز مرا به فرداها
فرداهايي كه نخواهم بود!!
نظر تو چيست؟
فردا روز خوبي براي مردنم است
براي ديگر منتظر نبودن ، ديگر نَگريستن
براي هيچ گاه نخواستن يا خواستن
براي من ، من ، من
تو كه مي آيي يا نمي آيي مرا به آغوش خاك بسپاري
مني كه آغوش تو بودم ، بوسه هاي تو ، مهرباني تو
فردا روز خوبي براي مردنم است
براي آسوده بودن ، براي من و تو
و پايان ماجرا فرداست
فردا روز خوبي براي مردنم است
براي سكوت ، نگفتن ، نشنيدن
براي نبودن ، براي مردن من

10.16.2005

.... ... .. .

انتظار را ترجيح مي دهم
به راهي كه انتهايش خالي است
به سكوتي كه اميد شكستنش
با هيچ نوايي نيست

10.14.2005

minevisam

الا يا ايهااساقي ادركأساً و ناولها كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكل ها